برای همراهی با پست نیاز است دو موسیقی را به دقت گوش دهید .  (دوست داشتم) و (دزیره) که هر دو از چاوشی است.


همیشه بین فیلسوفان و متفکرین بر سر تعریف عشق اختلاف بوده و هست. نمی خواهم به اختلافات بپردازم و یا حتی فلسفه ی عشق. فعلا می خواهم در اینجا دو نوع از عشق را به رسمیت بشناسم. یکی عشقی است که عاشق معشوق را در دسترس می بیند و معشوق برایش اصالت دارد. دیگری معشوق را فراتر از دست ها می داند و خود عشق برایش اصیل است.

(دوست داشتم) نماینده ی نوع اول است. خواننده با لحنی غمگین کلمات را ادا می کند. موسیقی آرام هم به انتقال حس کمک می کند. غم و یاس عاشق ناشی از این است که معشوق را در دسترس می بیند. و از کنار معشوق نبودن(موقتی یا دائمی) غصه می خورد و این آهی که از دل عاشق بیرون می آید به تک تک کلمات می نشیند.

اما (دزیره). این موجود دوست داشتنی! با همان بیت اول میخش را طوری می کوبد که تا آخر عمر از ذهن شنونده بیرون نمی آید.

(دستمو بالا گرفتم تو ضیافت اسیری ؛ تا تو تا آخر دنیا سرتو بالا بگیری)

در این موسیقی معشوق فرع است و اصل خود عشق است. عاشق، معشوق را به چشم معبود می بیند و تمام تلاشش برای انتساب خودش به این معبود است آن هم نه یک انتساب برابر، بلکه انتسابی در حد (من همه دنیامو دادم ؛ زیر چتر تو بشینم).

لحن چاوشی در این اثر کاملا متفاوت از (دوست داشتم) است. او توانسته به خوبی از عهده ی انتقال حس برده ی آزاد به شنونده ی قابل دریافت بربیاید. موسیقی و ریتم نسبتا تندش هم به این امر کمک کرده.

(دوست داشتم) برای عموم قابل دریافت مناسب است اما (دزیره) را هر کسی کامل درک نمی کند. دزیره متعلق به عاشقانی است که به خاطر عشق، عاشقند نه معشوق. حتی اگر به ظاهر همه چیز حول محور معشوق بگردد.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها