اعتراض در این نوشتار به معنای نکته گیری نمودن است اعم از اینکه نکته های مدنظر فقط در ذهن باشد یا به زبان بیاید اعم از گویش سخت و نرم و عبور از گویش صِرف و مبارزه ی عملی. همچنین اعم از اعتراض ی،اجتماعی،علمی یا حتی فلسفی. در یک کلام اعتراض در این متن مطلقِ نکته گیری است که همراه با یک نیتی باشد.

نکته ی دیگر اینکه تقسیم بندی های این متن تا حد زیادی دوران بر نفی و اثبات است منتهی از آنجا که عقاید انسان بیش از یکی است و همچنین رفتارش؛ پس این تقسیم بندی نسبتِ اطلاق را مدنظر دارد. یعنی مثلا یک معترض نرم ممکن است یکی دو عمل سخت هم انجام دهد اما به حدی نباشد که به آن اطلاق معترض سخت کنند. و ملاک اطلاق تا حد زیادی عرف است.

و نکته ی دیگر اینکه، آنجایی که خودِ اعتراض» پررنگ تر بوده تقسیمات بر اعتراض بار شده و آنجایی که معترض» کلیدی تر بوده بر معترض. پس این تقسیمات در بعضی موارد هم پوشانی دارد.

و نکته ی آخر اینکه، تقسیمات به اجمال ذکر می شود اما آنجایی که مدنظر نویسنده است، متن از تقسیمِ صرف خارج شده و به تفصیل می پردازد. آخر هم نویسنده به نوع اعتراض خودش می پردازد.


اعتراض از جهت شیوه ی ابرازش یا نرم است(اعتراض ذهنی یا صرف اعتراض زبانی) یا سخت(به حیطه ی عمل رسیده).

اعتراض از جهت موردِ اعتراضش یا شخصی است(نظیر اعتراض به کافه چی برای نریختن شکر در قهوه) یا غیرشخصی که غیرشخصی یا کلی است(نظیر اعتراض به یک مکتب علمی یا فلسفی و اعتراض به نظام کلی یک اجتماع) یا جزیی است(نظیر اعتراض به یک ت خاص و نه چندان مهم دولت)


اما معترض یا اعتراضش از فکرش نشات گرفته یا احساسش. یا حاضر است برای اعتراضش از چیزهای مهمی مایه بگذارد یا با فشار از اعتراضش منصرف می شود.

مثال می زنم تا مسئله روشن تر شود. چگوارا معترضی احساسی بود که از چیز های مهم زندگی اش مایه می گذاشت و اعتراضش از نوع سخت بود و کلی . و سقراط هم معترضی تمام عیار که اعتراضش از تفکر نشات می گرفت که البته معترضی نرم بود اما کلی.


اعتراض مسئله ای همه گیر است، حتی کسی که جبرگرای مطلق است خواه ناخواه اعتراض را تجربه می کند حتی اگر به زبان نیاورد. و این به نظر من از نفسِ حرکت و انسان برمی خیزد منتهی تفصیلش متنی دیگر می طلبد. این را ذکر کردم که بگویم من هم معترضم.

اعتراض من کلی است و به نظام خلقت بر می گردد(اگر حال پیگیری این شبهه را ندارید راضی نیستم خوانده شود. و از آنجایی که پیگیریش سال ها زمان خواهد برد پس پیشنهادم این است نخوانید مگر اینکه از آن هایی باشید که با شک میانه ای ندارند.) و تمام اعتراض های دیگرم تحت تاثیر این اعتراضِ اصلی است.و آن اینکه، محیط بودن کامل خدا و محاط بودن مخلوق به نحوی که محیط هر چه می تواند بکند ما را به سمتی می برد که به این می رسیم: تمام تصورات و تصدیقات ما اعم از بدیهی و نظری که با حواس، عقل و شهود به دست می آوریم، همه و همه می تواند میدان فریب بزرگی باشد که خدای محیط برای ما ساخته؛ حتی اینکه خدای کامل نیرنگ باز نیست و نیرنگ نقص است(دکارت می خواست به هدفش برسد نه اینکه ببیند غایت چیست به خاطر همین به این قانع شد) و اصولا خود نقص و کمال ساخته و پرداخته ی خدای محیط باشد و به این شکل ما در پیچیده ترین و سخت ترین نظام برده داری قرار داریم که حتی از برده بودنمان خبر نداریم.

پس باید محیط و محاط بودن به نحو دیگری باشد که چنین امری ممکن نباشد(نه اینکه مثل دکارت فریب بخورم و بخواهم حتما به این برسم،نهایت ممکن است نرسم و بگویم نمی دانم) هر چند امکان بالا به معنای رخ دادنش نیست اما زمانی می توان به نبودِ برده داری(برده داری برای تقریب ذهن است وگرنه اوضاع خیلی بدتر از برده بودن است.) به این شکل مطمئن شد که این امکان به طور کامل سلب شود.

من معترضی تمام عیارم که حاضرم به خاطر اعتراضم از زندگی مصطلح عقب بیفتم و روز و شبم را در مسیر اعتراضم طی کنم و حتی اگر نیاز به مبارزه ی سخت شد شکی بر تواناییم در این زمینه ندارم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها