به عنوان کسی که داستان می نویسد، تمایلم به خلق جهانی است که واقعا خلق شود، نه تقلید یا حتی کشف. اما این به این معنا نیست که هیچ گاه رئال ننویسم. اتفاقا دقیق که فکر میکنم خلق داستانی در چارچوب های رئال سخت تر است تا خلق جهانی که چهارچوب هایش دست خودت است. دوازده سیزده ساله که بودم خیال می کردم نویسنده ای که رئال می نویسد نهایتا یک راوی خوب است نه یک خالق. اما بالغ که شدم، دیدم به زندگی وسیع تر شد و دریافتم چه چیزها در همین زندگی ساده خوابیده. بیدار کردن این ها و انتقال تصویرشان به خواننده کار هرکسی نیست. حتی هنری دقیق تر و ظریف تر می طلبد.

اصولا کسی که زندگی را درک نکرده نمی تواند سورئال درخوری را بیافریند. البته در هنر مدرن برای هر چرت و پرتی یک معنا پیدا می کنند اما تاریخ کم پیش می آید راجع به داستان نویس ها اشتباه کند. کسی که نتواند شاهکار رئال خلق کند قطعا در آفرینش سورئال الکن است. همانطور که در نقاشی می گویند اول باید در رئالیسم استاد شوی بعد سورئال خلق کنی، در داستان هم اوضاع چندان متفاوت نیست.

البته این به این معنا نیست که در داستان تمام قالب های زندگی طبیعی رعایت شود، نه. می توان رئال نوشت اما مرزهای زندگی را وسیع تر کرد. حال یا با هنر روایت یا زاویه ی دید یا شخصیت سازی های ناب و یا حتی پیرنگی که شاید هیچ وقت در دنیای واقعی رخ ندهد.

با همه ی اینها ترجیح خودم بر خلق جهانی است که از اول تا آخرش خلق شود. برای این غایت باید در آفرینش رئال و سورئال نابغه باشم. امیدوارم که باشم و با تلاش مستمر این نبوغ را به عرصه ی ظهور برسانم.




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها