یک سرخوشی دوره ای داریم و یک خوشی عمیق دائمی ؛ اکثرا در فعالیت هایی که اولی را حاصل می کنند دنبال دومی هستیم و خب چون حاصل نمی شود غم هیچ وقت از زندگی ما به طور کامل رخت بر نمی بندد تا حدی که گمان میکنیم غم جز لاینفک زندگی هر انسانی است تا اینطور کمی خودمان را دلداری دهیم . افسوس که نمی فهمیم از اصل غلط رفته ایم . دومی را باید از راه  خودش پیگیر باشیم و راهش از شناخت می گذرد ، یک پیچ خطرناک را به نام رنج از سر می گذراند و سپس نزدیک مقصد عشق را بغل می کند و در نهایت به خوشی عمیق دائمی می رسد که با هیچ چیز زائل شدنی نیست چرا که از درون گرما می گیرد آن هم گرمایی  متصل !  و در این نقطه انسان دائم الشکر می شود . از این رو شیطان دست روی بهترین نقطه گذاشت و قسم خورد که نگذارد  بندگان شکرگزار باشند مگر عده ای قلیل که خارج کردن آنها از مسیر شکر برایش غیر ممکن است . و حقیقتا در این قسم موفق شده است ؛ نشانه اش وضع جهان موجود !

اینکه می خواهی جز آن قلیلی بشوی که به مرحله ی شکر می رسند یا جز اکثریتی که کل عمر سگ دو میزنند برای سرخوشی های دوره ای بر عهده ی خودت است ، اما اگر تصمیم گرفتی به سمت لذت عمیق قدم برداری باید نگاهت عمیق شود ، فکرت عمیق شود ، قلبت عمیق شود و در نهایت روحت عمیق شود تا بتواند ظرفی برای لذت عمیق باشد . و خب این عمیق شدن ها به آسانی به دست نمی آید . اما لذت خود همین قدم زدن های قبل از رسیدن به مقصد هم خیلی از آن سرخوشی های دوره ای بیشتر است .


شب به سر رسیده ، وقت صبوح و مستی است !


پ.ن : این مطلب ۶ مهر نوشته شده ؛ امشب که میخوانمش انگار یک پیر دارد راه را نشانم می دهد و چه قدر از این مصاحبت لذت می برم . انگار نه انگار خودم نوشتمش . 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها